محمد مرادنژاد : اشعار و نوشته ها

تکه ای از من، هدیه ای برای شما ...

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «چشمهایش» ثبت شده است

در وصف دلتنگی

تکه ای از تو که از وجودت جدا افتاده

کسی آن را کنده، گوشه­ای انداخته

با خود برده

یا در وضع نامعلومی در تنهایی­ات نیست شده

فراموش شده و حالا جای خالی­اش روی تنت مانده

وقتی سرت گرم است جای خالی آن را حس نمیکنی، درد نمیکند

تیر نمیکشد، مثل زخمی است که خوب شده، همرنگ تنت، ولی جایش مانده

با هربار دیدنش به رخ میکشد جای خالی تورا که دیگر نیست،

تکه ای از تورا که دیگر نیست،

بی درد، آرام، آسیب دیده، ترمیم ناپذیر، لکه بودن از نشانه ­های این حفره است ...

 

محمد مرادنژاد

به رنگ چشم هایش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مرادنژاد

به سان ماه / کتاب به رنگ چشم هایش

در نگاه تو بیدارم،  در جهان بی تو در خوابم

سفری کردم تا رویاهایم،  نبودی تو  نبودی تو

بازگشتم من به تنهایی،  به دنیای غریبانه ام

که در خوابهایم هم،  نبودی تو  نبودی تو

در نقش بوم نقاشی،  به دنبال تو میگشتم

هرچه گشتم و گشتم من،  نبودی تو  نبودی تو

به قول اخوانِ جان، دلم دیوانه بودن با تورا میخواست

چه خواستم و خواندم نامت،  نبودی تو  نبودی تو

کمی از عطر و بوی تو،  اینجا در خانه ام مانده

هرچه بویت کشیدم من،  نبودی تو  نبودی تو

از گیسوان شرابی ات،  تا که به چشمانِ آهویت

هرچه گشتم به دنبالت،  نبودی تو  نبودی تو

دلم تنگِ صدایت و خنده ات در جانم مانده

هرچه قدر جُستم صدایت را،  نبودی تو نبودی تو

فروغ هم حتی میگفت،  من تو باشم پای تا سر تو

زندگی گر هزارباره بود،  بار دیگر تو بار دیگر تو

قسم به رنگِ چشمهایت،  هزاران بار مردم من

چه خواندم ای به مثل ماه،  نبودی تو نبودی تو

 

囧  محمد مرادنژاد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مرادنژاد