محمد مرادنژاد : اشعار و نوشته ها

تکه ای از من، هدیه ای برای شما ...

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دکلمه» ثبت شده است

دختر زاگرس

ایستاده در ایوان و غنچه ای گذاشته در مویَش
تمام شهر برداشته است عطرِ مِینا و گیسویَش
پرستوهای زاگرس را همه عاشق خود کرده
صدای خنده هایِ به مثلِ آوازِ قویَش
مرغ آمینی که هر دم گوید یا رَّب دست مریزادا
آویز است به زنجیری در زیرِ گودِ گلویَش
میزنم اسب و قطار و برنوی دور بردی را
به مهرِ صدایِ چغ چغِ نازِ النگویَش
خسوف آمد که این گونه تاریک است تمام شهر؟
یا که بالابلندِ من گرفته از آسمان آفتابِ رُخِ رویَش
جنگ خواهم کرد با رقیبانی که لشکر میکِشند بر من
یکی با سنگ و گرز آید، یکی با تفنگِ دولولَش
با جانم به جنگ رفتم به مثلِ سرداری تنها
تا ببیند میرشکارَش را او با چَشمانِ مَدهوشَش
امیدم بود قبل از کوچ نشانی از خود دهم به او
شاید پیچَکِ یاسی که خواهد بست به بازویَش
خانه‌ و زندگی‌ام است او، به مثل بلوطی که در زاگرس
که تن را هم بسوزانم ریشه دارم در بلندایِ کوهَش

 

محمد مرادنژاد

به رنگ چشم هایش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مرادنژاد

تو

گاهی شب ها با خودم در خلوتگاهم از تو میگویم

شبانگاه از تو گفتن را با ماه و ستارگان دوست دارم

گاه گاهی در کوچه پس کوچه ها یاد تورا میجویم

در رَهرو خوشه ی پروین قدم هایم با تورا دوست دارم

آسمان تلخ است، نور به قدمگاهت درون چشمم میتابد

شهابی رد شد و هنوز آرزوی تو کردن را دوست دارم

سال‌ها پیش جا گذاشتم خود را در لحظه‌ای پلک زدنت

کاش کمی خودم بودم، منِ عاشق تو بودن را دوست دارم

 شعرم از خامی پر است و روحم از زلفت سرازیر می‌شود

شاعر بی دست و پای تو ام، شعرم را اینگونه دوست دارم

برگ سرخ لبهایت و نسیم عطر تورا می‌شکند در خاطر

  پاییز، در کوچه باغ خاطراتم از تو می‌گوید را دوست دارم

 

囧  محمد مرادنژاد

به رنگ چشم هایش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مرادنژاد

زندگی

در وصف زندگی

جاده ­ای است که از آغوش مادر آغاز و تا بینهایت ­ها میرود

پرپیچ و خم یا صاف از دره ­ها و بلندی­ ها و در میانه ­های کوه و از کویرهای دوردست و حتی از کرانه­ های باختری آسمان و دریا میگذرد،

گاه آفتابی و گاه بارانی و پر مه و شاید هم گاهی طوفانی

گاه پر از حس حیات و زیبایی و گاه پر از پوچی،

مثال شب و روز است

در هر قدم ذره­ای از ما بر آن جاده میماند و ذره­ای متولد میشود

تکه ­ای از تو میخندد تکه ­ای میگرید

تکه­ ای میشکند و تکه ­ای به مثل غنچه ­ای میشکفد،

توقفگاه ­هایش نامعلوم و پایانش ناپیداست

شاید مسیرش از پیش نوشته و اسمش تقدیر باشد و شاید هم تو آن را بنویسی

و شاید هم مسیر نوشته شده­ی تو از پیش مقدر باشد که اینگونه بنویسی

عشق و نفرت، دلتنگی و شکست، اشک و لبخند و همه­ و همه­ی گذرگاه­هایی که از آنها میگذری

در این جاده یادهاییست که برایمان میمانند و یادهاییست که در آنها میمانیم.

 

محمد مرادنژاد

به رنگ چشم هایش

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مرادنژاد

نوزده سالگی

یکی دو روزی است که ناخوش احوالم ، تنهای و تنها

تورا دیدم من در قصه ی عشق، مابین افسانه ها

من فرهاد عاشق بودم و تو تصادفا شیرین قصه

هرچه عشق بیشترمیشد نزدیک تر میشدیم به یک رویا

تو یک غنچه، تو یک شکوفه ی بادام تو یک برگ

تو به زیبایی آسمان، مثال پرستوها مثل قو مثال یک شاپرک

من به مثل درخت پیر انجیری بر بالینت اشکهایی از برگ میبارم

و تو عشقی عشق، من برایت گاه گاهی نم نم، گاهی بارانی گاه تگرگ میبارم

دلمهایمان به سادگیه دو کودک، در حال بازی در حال لی لی

به سادگیه یک چوپان در دشت که خوش است با صدای نی
آه عشق چه خوش بود نونزده سالگی، جوانی، خامی، چه خوش بود عشق چشمانت

به سادگیه شعر های حافظ و سعدی که خوشند و سرخوش با تنگی می

هر لحظه را که باهم به سر کردیم چه خوش بود دلا، آه چه خوش بود برایم

گاه شاد، گاه غمگین، گاه عاشقانه شعرها برایت در تنهایی میسرایم

دوست دارم من در این خواب بمانم و شب ها تو برایم نغمه خوانی

آه عزیزم، چه خوب بود نوزده سالگی چه خوب بود با تو جوانی

سالها رفت، دل ها مرد، شاپرک سوخت، غنچه پژمرد و قصه پایانی ندارد

من چه دلتنگم، بی تو چه تنهام، آه بگویید باران ببارد

تنها مینشینم، شعر تو گویم، آهنگ تو نوازم و رویای تو بینم

یادت کنم، یاد لبخندت، نفس میکشی و نسیم سحری عطر تو آرد

همه جا تو، همه چیز تو، همه ی هستی من تو

من سرکرده ی عشاقم، مجنون منم و لیلی من تو

چه خوش است رویای تو دیدن، تورا در خواب بوسیدن و باز عاشقی از نو

چه خوش است باز جوانی، سادگی ها، عاشقانه هایمان سوار بر تابش پرتو

چه خوش است با تو،

که تو عشقی عشق ..!!

 

 

به رنگ چشم هایش

محمدمرادنژاد

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مرادنژاد

جاودانه

آرام دفن میشوم با تو و میمیرم در خود،

چنان که من تو باشم و تو در درونم در خیابانی از رویاهای با تو بودن قدم بزنی،

گویی که هر بار که قدم برمیداری جای پای من بر رگه های آسفالت بر جای میماند و هربار تا نفسی عمیق میکشم،

انگارکه قلب توست درونم میتپد،

به مانند یک رویایی و من به مانند یک خیال

شاید که هردوی ما یک خواب ایم در ذهن کوچک یک ماهی و هر سه ثانیه از نو متولد میشویم

و باز تکرار و باز تکرار ...

 

به رنگ چشم هایش

محمد مرادنژاد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مرادنژاد

به سان ماه / کتاب به رنگ چشم هایش

در نگاه تو بیدارم،  در جهان بی تو در خوابم

سفری کردم تا رویاهایم،  نبودی تو  نبودی تو

بازگشتم من به تنهایی،  به دنیای غریبانه ام

که در خوابهایم هم،  نبودی تو  نبودی تو

در نقش بوم نقاشی،  به دنبال تو میگشتم

هرچه گشتم و گشتم من،  نبودی تو  نبودی تو

به قول اخوانِ جان، دلم دیوانه بودن با تورا میخواست

چه خواستم و خواندم نامت،  نبودی تو  نبودی تو

کمی از عطر و بوی تو،  اینجا در خانه ام مانده

هرچه بویت کشیدم من،  نبودی تو  نبودی تو

از گیسوان شرابی ات،  تا که به چشمانِ آهویت

هرچه گشتم به دنبالت،  نبودی تو  نبودی تو

دلم تنگِ صدایت و خنده ات در جانم مانده

هرچه قدر جُستم صدایت را،  نبودی تو نبودی تو

فروغ هم حتی میگفت،  من تو باشم پای تا سر تو

زندگی گر هزارباره بود،  بار دیگر تو بار دیگر تو

قسم به رنگِ چشمهایت،  هزاران بار مردم من

چه خواندم ای به مثل ماه،  نبودی تو نبودی تو

 

囧  محمد مرادنژاد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مرادنژاد

انتظار - کتاب آل م

اشعارم را میتوانید در کانال تلگرام و اینستاگرام به آدرس های زیر بشنوید.

http://instagram.com/moradnzhad

https://t.me/muradp

 

متن شعر:

 

وقتی خداوند

از پشت

دست هایش را به روی چشمانم گذاشت

آنقدر محو دیدن دنیا شدم

که فراموش کردم

منتظر است

نامش را

صدا کنم ...

 

 

囧 محمد مرادنژاد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محمد مرادنژاد