گاهی شب ها با خودم در خلوتگاهم از تو میگویم

شبانگاه از تو گفتن را با ماه و ستارگان دوست دارم

گاه گاهی در کوچه پس کوچه ها یاد تورا میجویم

در رَهرو خوشه ی پروین قدم هایم با تورا دوست دارم

آسمان تلخ است، نور به قدمگاهت درون چشمم میتابد

شهابی رد شد و هنوز آرزوی تو کردن را دوست دارم

سال‌ها پیش جا گذاشتم خود را در لحظه‌ای پلک زدنت

کاش کمی خودم بودم، منِ عاشق تو بودن را دوست دارم

 شعرم از خامی پر است و روحم از زلفت سرازیر می‌شود

شاعر بی دست و پای تو ام، شعرم را اینگونه دوست دارم

برگ سرخ لبهایت و نسیم عطر تورا می‌شکند در خاطر

  پاییز، در کوچه باغ خاطراتم از تو می‌گوید را دوست دارم

 

囧  محمد مرادنژاد

به رنگ چشم هایش