تکه ای از تو که از وجودت جدا افتاده

کسی آن را کنده، گوشه­ای انداخته

با خود برده

یا در وضع نامعلومی در تنهایی­ات نیست شده

فراموش شده و حالا جای خالی­اش روی تنت مانده

وقتی سرت گرم است جای خالی آن را حس نمیکنی، درد نمیکند

تیر نمیکشد، مثل زخمی است که خوب شده، همرنگ تنت، ولی جایش مانده

با هربار دیدنش به رخ میکشد جای خالی تورا که دیگر نیست،

تکه ای از تورا که دیگر نیست،

بی درد، آرام، آسیب دیده، ترمیم ناپذیر، لکه بودن از نشانه ­های این حفره است ...

 

محمد مرادنژاد

به رنگ چشم هایش